‘What’s
the matter with it?’ Mr. Richards
said. The man did not answer. Of course Mr. Richards thought that the man must
be deaf and that his hearing-aid must be faulty,
so he said again, more loudly, ‘What’s wrong with your
hearing-aid, sir?’ Again the man said nothing, so Mr. Richards shouted
his question again as loudly as
he could.
The man then took a pen and a piece of paper and wrote: ‘It
isn’t necessary to shout when you’re speaking to me. My
ears are as good as yours. This hearing-aid is my wife’s, not mine. I’ve just
had a throat operation, and my problem is not that I can’t
hear, but that I can’t speak.’
کلمات مهم:
Work(noun)= شغل : Job = Occupation = Obligation = Duty Shop(noun)=
مغازه :
Store
Work(verb)= کار کردن : Do something = do the duty = Occupy Shop(verb)=
خریدن :
Buy
Sell(verb)= فروختن ≠ Buy Seller(noun)=
فروشنده ≠
Buyer Clean(verb)= تمیز کردن ≠
Make Dirty
Clean(adjective)= تمیز : Tidy = Neat = Well-smelled ≠ Dirty = Messy =
Muddy
Hearing-aid(noun)= سمعک
شنوایی Enter(noun)= وارد شدن : Go
in = Come in ≠ Go out = Come out = Exit
Entrance(noun)= ورودی : Import = Income ≠ Exit = Export = Outcome With=
با ≠ Without
One= (The Red Oneعدد 1
، اما بعضی مواقع "اآن" اشاره به چیزی دارد مثلا آن کلاه قرمز(
Matter(noun)= مشکل ،
اشکال نقص : Problem = Issue =
Failure Deaf(adjective)= نا شنوا
Bald(adjective)= بی مو
، کجل Speechless(adjective)=
لال Blind(adjective)=
نابینا
Fault(noun)= اشتباه ،
خرابی Faulty(adjective)=
مشکل دار ، خراب Fault(verb)=
اشتباه کردن
، خطا کردن
Loud(adjective)= بلند ≠ Quiet Shout(verb)= فریاد زدن = Yell
As + adj/adv + as = به اندازه ای که
As + adj/adv + as + Subject + Can/ Could = به اندازه ای که ان شخص می تواند کاری را انجام دهد
Necessary(adjective)= واجب
= Compulsory =
Unavoidable = Mandatory = Needful
Necessary(adjective)= مقرر
شده = Inevitable =
Inescapable = Destined = Predestinated
Just(adverb)= دقیقا ،
تنها Just(adverb)= به
تازگی = Recently Just(adverb)= نشان
دهنده یک توافق Just(adverb)= ممکن
Operation(noun)= جراحی
، عملیات
آقای
ریچاردز در مغازه ای که سمعک ها را تعمیر شست و شو و یا میفروخت کار میکرد. روزی
آقای محترم و با شخصیتی وارد مغازه شد و بر روی(میز)مقابل آقای ریبچاردز یک سمعک بدون گفتن حرفی گذاشت.
آقای ریچاردز گفت:(( مشکلش چیه؟)) مرد جوابی نداد. قطعا آقای ریچاردز فک کرد
که مرد ناشنوا باشد و این سمعک باید خراب باشد، پس او بلندتر گفت:(( مشکلش
چیه؟!!!!!))و دوباره مرد جوابی نداد پس آقای ریچاردز سوالش را به قدری که توان
داشت فریاد زد.
مرد سپس خودکاری برداشت و روی تکه ای از کاغذ نوشت:(( نیاز نیست داد بزنی وقتی
داری صحبت میکنی. گوشای من به همون اندازه گوشای تو خوبند. این سمعک همسرم است نه
من. من اخیرا یک جراحی گلو داشتم و مشکلم نشنیدن نیست حرف نزدنه.))
Some people were queuing outside
the Scala Theater for tickets for a
very popular show. They had to wait for several hours, and
during that time they were entertained
by a young man who was playing very nicely on a trumpet.
The queue enjoyed his music and put quite
a lot of money in the box that he had on the ground in front of him.
At last one of the people in the queue said to
him, ‘You play too well to be a beggar.’
‘I’m not a beggar,’
the young man said. ‘I’m studying to be a trumpet player in a big band,
and I have to practice several hours every day, so I thought it would be nice
to do it in the fresh air instead
of in my small room on days when the weather was nice–and
also to get a bit of money at the same time.’
کلمات مهم :
بعد از کلمه some ما
می توانیم از اسامی قابل شمارش جمع(plural) یا اسامی غیر قابل شمارش استفاده کنیم.
Queue(noun)= صف : Line = Sequence Outside= بیرون ، خارج از ≠ Inside
Theater(noun)= تئاتر ، صحنه Ticket(noun)= بلیط Show(noun)=
نمایش ، برنامه
Show(verb)= نشان دادن
≠
Hide = Vanish = Invis = Cover Have
to (past: Had to)= مجبور بودن
Must=مجبور بودن Wait(verb)=
صبر کردن :
Stand by = Hold = Hang on Wait(noun)=
انتظار
Several= آتی ، پیشت سر هم During=
در حین : While Entertainment(noun)=سرگرمی :
Amusement
Entertaining(adjective)= سرگرم کننده : Amusing = Funny Entertained(adjective)= سرگرم شده : Amused
Nice(adjective)= زیبا ، قشنگ ، گوش نواز ، چشم نواز : Beautiful = Eye-catching = Ear-Catching =
Amazing =
= Awesome = Fabulous = Fantastic = Shocking = Surprising = Wonderful =
Perfect = Gorgeous
Nicely(adverb)= به زیبایی : Beautifully = Eye-catchingly = Ear-catchingly
= Amazingly = Awesomely = Fabulously = Shockingly = Surprisingly = Wonderfully
= Perfectly = Gorgeously
Joy(noun)= لذت : Pleasure = Leisure = Happiness = Fun Enjoy(verb)= لذت بردن
: Take pleasure = Take
joy
Quite(adverb)= زیاد ، دقیق : Fully = Absolutely Beggar(noun)=
بی خانمان ، بدبخت : Homeless = Wunder
Beggar(verb)= تصاحب کردن ، بالاکشیدن : Impoverish Band(noun)= گروه : Group = Gang = Mafia
Practice(noun)= تمرین : Exercise Practice(verb)=
تمرین کردن : Exercise
اما practice ذهنی است
Fresh(adjective)= تازه : New Fresh
air= هوای ازاد ، هوای تازه Instead of= به جای : In the place of
Bit= کمی :
Little = A few = few
عده ای بیرون از سینما اسکالا برای خریدت برنامه ای
بسیار مشهور صف کشیده بودند. آنها مجبور بودند ساعت ها منتظر بمانند، در این مدت
آنها توسط مردی جوان که ترمپت(نوعی ساز دهنی) بسیاز زیبایی می نواخت سرگرم شده
بودند. آنها از موسیقی ترمپت لذت بردند و پول بسیار زیادی هم در جعبه ای که جلوی
نوازنده بود انداختند.
در نهایت یکی از
مردم تو صف به نوازنده گفت:(( تو به عنوان یک بی خانمان خیلی خوب مینوازی.))
نوازنده گفت:(( من
بی خانمان نیستم، من در حاال یادگرفتن ترمپت برای نواختن در گروهی بزرگ هستم. و
باید روزی چندین ساعت تمرین کنم، پس با خودم فکر کردم خوب میشه اگر این تمرینو به
جای اتاق کوچکم ، روز هایی که هواخوب و صاف است، در هوای ازاد بنوازم و پولی کم هم
در بیارم.))
Mr.
Williams was a gardener and a very good one
too.
Last year he came to work
for Mrs. Elphinstone, who was old, fat
and rich.
She knew nothing about gardens, but thought that she knew a
lot, and was always interfering. One day Mr.
Williams got angry with
Mrs.
Elphinstone and called her an elephant. She did not like that at all, so she went to a lawyer, and a few
months later Mr. Williams was in
court, accused of calling Mrs.
Elphinstone an elephant. The magistrate found
Mr. Williams guilty, so Mr. Williams said to him, 'Does that mean that I am not
allowed to call this lady an elephant anymore?'
'That
is quite correct,' the magistrate answered.
'And am
I allowed to call an elephant lady?' the gardener asked.
'Yes, certainly,' the magistrate answered.
Mr. Williams
looked at
Mrs.
Elphinstone and said, 'Goodbye, lady.'
کلمات مهم:
Garden(noun)=
باغچه = Plot Garden(verb)=
باغبانی کردن = Cultivate
کلمه one با اینکه یک عدد است(عدد یک) اما گاهی نیز به
معنای اشاره ای استفاده میشود که در ترجمه به معنای یکی از آنها، و یا آن می باشد.
Work
for sb= برای کسی کار کردن Old(adjective)= پیر ، مسن = Up in years = mature = aged = senior
Old(adjective)=
قدیمی ، کهنسال تاریخی = Historic = Antiquated =
Dilapidated = Disintegrated = Ram Shackle
Old(adjective)=
چیز قدیمی مثل لباس = Old-fashioned = Tatty = Antique = Demode = Yellowed = Frayed
= Tatted
Young(adjective)=
جوان = Youth = Kid = New-born Young(adjective)= جدید تاریخی = New = Modern
Young(adjective)=
چیز جدید مثل لباس = New-faced = Fashionable = Modern Look at= نگاه انداختن به
Fat(adjective)= چاق (بی ادبانه) = Over-weight =Chubby(بی ادبانه)
≠ Thin = Skinny
Fat(noun)=
چربی = Blubber Fatness(noun)=
چاقی = Obesity = Corpulence ≠
Emaciation = Anorexia
Rich(adjective)=
ثروتمند ، پولدار = Wealthy = Affluent = Moneyed = Well off = Luxurious = Lavish
= Deluxe
Poor(adjective)=
فقیر ، نیازمند = Substandard = Miserable
= Unfortunate = Unlucky = Luckless = Pit-ful
=
Needy = Needful = Indigent = Penurious = Necessitous = Impecunious
Know
about sth= درباره چیزی دانستن ، چیزی را بلد
بودن Think(verb)= فکر کردن Thought(past
tense of Think)
Thought(noun)=
ایده ، نظر = Idea = Notion = Concept
= Belief = Perception = Image = Conviction = Opinion
Interference(noun)=
دخالت ، فضولی = Intrusion =
Intervention = Disruption = Disturbance = Trespass
Interfere(verb)=
دخالت کردن ، فضولی کردن = Intervene = Nose into = Disrupt Disturb =
Trespass
Be
angry with = Be sad with = Be happy with = به معنای از دست کسی شاد ، عصبی ، ناراحت بودن
Get angry with = Get sad with = Get happy with = از کسی عصبی ، ناراحت ، شاد ، شدن
Go(verb)=
ملاقات کردن = Visit
Lawyer(noun)=
وکیل ، مدافع قانون و حق = Attorney = Agent Court(noun) =
زمین بازی ، دادگاه
Be in
court= به دادگاه احضار شدن Accusement(noun)= اتهام = Obsolete = Charge =
Accusation
Accuse(verb)=
متهم کردن = Charge with = Indict for = Take to court for = Put on trial
for = Cite
Absolve(verb)=
رد اتهام کردن = Clear = Exonerate =
Defend Absolve(noun)= رد اتهام
= Put out of trial
Magistrate(noun)=
دادرس ، دادستان Magistrate(verb)=
دادرسی کردن ، دادستانی کردن Find(verb)= شناخت ، تشخیص دادن
Guilty(adjective)= گناهکار، خطاکار = Culpable = Responsible = Sinful
Quite(adverb)=
کاملا = Thoroughly
Be allowed to= اجازه داشتن = Be permitted to
Correct(adjective)= صحیح ، درست = Right ≠ Wrong = Incorrect
Certainly(adverb)= دقیقا = Absolutely = Surly
Goodbye(exclamation)= خداحافظ= Farewell = Adios =Ta-ta
آقای ویلیامز یک باغبان بود و از
خبره های این کار بود. سال پیش او برای خانم الفی استون که خانمی پیر، چاق و
پولدار بود کار می کرد. خانم الفین استون هیچ چیز درباره باغبانی نمی دانشت اما با
خودش فکر میکرد در این کار استاد است ، و همیشه در کار اقای ویلیامز دخالت میکرد.
یک روز آقای ویلیامز از دستش عصبانی شده بود و او را فیل خطاب کرد. او از این کارآقای
ویلیامز اصلا خوشش نیامد و به وکیل مراجعه کرد، و چند ماه بعد آقای ویلیامز به
دادگاه به اتهام توهین به خانم الفین استون با گفتن فیل به او فرا خوانده شد.
دادستان آقای ویلیامز را خطاکار تشخیص داد پس اقای ویلیامز به دادستان گفت :(( ایا
این به این منظور است که من اجازه ندارم دیگه به این خانم بگم فیل؟))
داستان جواب داد:(( این کاملا
درست است.))
آقای ویلیامز گفت:(( و آیا من اجازه دارم یک فیل را خانم صدا
بزنم؟))
دادستان گفت:(( بله دقیقا))
آقای ویلیامز به خانم الفین استون
نگاه کرد و گفت:(( خداحافظ خانم))
درباره این سایت